انگار متن مقدسی را می‌نویسم؛ گفتگو با مهدی میرزایی، هنرمند خویش‌نویس

اشاره!
محمد مهدی میرزایی اولین استاد هنر خوشنویسی و نستعلیق است که گواهینامه استادی خودرا از انجمن خوشنویسان ایران گرفته است. از ایشان ده‌ها نمایشگاه در ایران بر گزار شده و تقریبا اکثریت جامعه هنری کشورهای فارسی زبان با نام و کارهای ایشان آشنا است. ایشان سالهاست روی تصویرها، اشعار و جملات مربوط به شهید «مزاری» کار هنری کرده است. او در خلق بسیاری از آثار هنری نسبت به شهدا و آرمانهای مردمی فعال بوده و ده ها اثر در مناسبت های مختلف از خود به یادگار گذاشته است. همکار ما خانم «سمیه جعفری» در گفتگوی زیر از دیدگاه استاد میرزایی نسبت به رهبر شهید و کارهای هنری او در راستای ترویج اندیشه‌های عدالت‌خواهانه آن شهید پرسیده است. از استاد میرزایی بابت مشارکت در این گفتگو صمیمانه تشکر میکنیم.

با توجه به جایگاه شهید «مزاری» در تاریخ معاصر و تاثیری که بر جامعه خود گذاشته‌اند شما به عنوان یک هنرمند چگونه شخصیت ایشان را ارزیابی می‌کنید؟ کدام جنبه از ابعاد مختلف انسانی، فرهنگی، اجتماعی و یا جنبه‌های سیاسی و مبارزاتی ایشان برای شما حایز اهمیت است؟

درباره‌ی شهید «مزاری» سخن‌های بسیاری گفته شده است. برای شخص من آن بخش از گفتمان مرتبط که «مزاری» و اندیشه «مزاری» و زندگی شخصی، اجتماعی و سیاسی ایشان را با دیدی مثبت ارزیابی کرده و تحلیل می‌کنند به یک طرف و آن بخش دیگر که همواره از جبهه مخالفان جدی‌شان خوانده و شنیده‌ایم لطف دیگری دارد. در بزرگی شهید مزاری همین بس که مطالب ارزنده بسیاری از زبان دشمنانش به ما رسیده است. دشمنانی که دیروز با او می جنگیدند امروز از عظمت مزاری سخن می گویند و سخنان او را راه حل مسایل افغانستان می دانند. این نشان می دهد که شخصیت مزاری در دل تاریخ پر پیچ و خم کشور ریشه دوانده است. دشمنان دیروزش رفتار و گفتار او را الگو تبلیغ می کنند، چون می دانند که او درست می گفت.

عاشقان و طرفداران «مزاری» هم در افغانستان و هم در خارج از کشور زیاد است و هر روز به جمعیت همسو با اندیشه «مزاری» اضافه می‌شود. این اشتیاق به شناختن و پیروی از «مزاری» در نسل جوان ما بنا به دلایلی بسیار زیاد است و اتفاقا همین جوانان و حتی یک نسل بعد از این‌ها شهید «مزاری» را بهتر از دیگران خواهند شناخت. آدم‌های در جنگ‌های گذشته ، چه در افشار و چه در جنگ با روس‌ها نمی‌توانستند درک درستی از او داشته باشند. بعدها آدم‌ها به اشتباهات شان پی بردند. از نظر من نسل‌های بعدی فهم و درک بیشتر، شایسته‌تر و مناسب‌تری نسبت به «مزاری» خواهند داشت. آن‌ها بدون تعصب و موشکافانه و عالمانه تاریخ افغانستان را خواهند خواند. شخصیت شهید «مزاری» روز به روز بر همگان روشن‌تر و آشکارتر می‌شود.

جایگاه شهید «مزاری» نه تنها در میان رهبران افغانستان که در میان رهبران منطقه و جهان از جهت هایی برتر و مثال زدنی است. زندگی شخصی این مرد بزرگ یک جهان برای تاریخ سخن دارد و هیچ رهبری در کشور به اندازه شهید «مزاری» زندگی ساده نداشته و متعهد به بیت المال نبوده است. کسی که میلیون‌ها دالر در اختیار داشته باشد اما با امانت داری تمام پول مردم را برای مردم به مصرف برساند، نداریم و یا در تاریخ خیلی کم داریم. مادرش و خانواده اش در اوج فقر زندگی کند و خودش تا آخر پای حرفش بایستد و در کنار مردمش بماند و شهید شود چیزی است که در تاریخ کشور ما سابقه نداشته است. به این خاطر جایگاه مزاری در قلب مردم ماست. تا جایی که من می‌دانم کتاب سراج التواریخ و نوشته های علامه «فیض محمد کاتب هزاره» را نیز «مزاری» از آرشیف ملی افغانستان در آورده و به نویسندگان مردم ما داده است که روی آن کار کنند که بعدها چاپ شد. به یک شکلی میشه گفت که شهید «مزاری» تاریخ نویسی را بین مردم هزاره از همان جا رواج داد. کار دیگری که آن مرد بزرگ انجام داده است تاسیس «دانشگاه شهید بلخی» است و آن هم در اوج مهاجرت و خارج از کشور. یعنی اولین دانشگاه خصوصی هزاره ها را نیز شهید «مزاری» تآسسیس کرده است. کارهای فرهنگی دیگر مانند مجله «حبل الله» هم از زحمت های ایشان است. اگر خلاصه کنیم در عرصه سیاسی، علمی و فرهنگی ما مدیون «مزاری» هستیم. مزاری در تمام عرصه هایی که شما سوال کردید به عنوان یک مبارز و رهبر دلسوز بسیار خوش درخشیده و به زیبایی تمام کار و تلاش کرده است.

من پیشتر با شخص شما صحبت‌های راجع به تعریف علما و عرفا و خصوصیات بارز آن‌ها داشته‌ام. در متن بحث گهگاهی نام برخی از بزرگان و همچنین شهید مزاری به میان آمد. ممکن است که خوانندگان این سطور به این زاویه دید شما علاقه داشته باشند. کمی از حال و هوا، احساسات و منویات قلبی و شخصی خود نسبت به شهید مزاری بگویید.

بعضا مطالعه‌ی زیاد لزوما کسی را به علم، عرفان و شناخت نمی‌رساند. آدمی موفق است که اهل تفکر و اندیشه باشد. از سمت تفکر است که انسان عروج می‌کند. از سمت خلوت با خویشتن است که روشنی و صفای درونی حاصل می‌شود. مزاری باسواد به معنای امروزی نبود. مزاری بیشتر عالم و عارف به خود و جهانش بود. نترس بود. عارفی بود که به روی پای خود ایستاد. الهام و معرفت را از درون خودش کسب می‌کرد. فکر می کنم با خود خیلی خلوت ها کرده باشد. «بیرون ز تو نیست آنچه در عالم هست / در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی». خاصیت از خود خواستن همین است که اگر بتوانی به آن نایل شوی همچون «مزاری» می‌توانی جهانی را تکان بدهی. وقتی سخن از عرفان می‌آید، مراد معنای عام آن است. یعنی هر کسی که نگاه زیبایی شناسانه به هستی داشته باشد، به نوعی عارف است. عرفان هم همانند دیگر شاخه‌های هنر و معرفت درجاتی دارد. همانند شعر که کسی که اشعار نازلی می‌سراید هم می‌تواند شاعر باشد و حافظ هم شاعر است اما هردو را نمی‌توان در یک سطح ارزیابی کرد.
گاهی که از عارفانی مثل مولانا، سنایی و عطار شعری می‌خوانم یا می‌نویسم به قدری دگرگون می‌شوم که دوست دارم در همان خلوت خودم فریاد بزنم. «اندر زمین دل‌ها گنجی نهان نهادی / از دل اگر برآید در آسمان نگنجد»! این معرفت جز در سکوت و تنهایی بر آدمی آشکار نمی‌شود. «دلا خو کن به تنهایی که از تن‌ ها بلا خیزد». باید بگویم همان گونه که عرفا یک تنه می توانند جهان را تکان دهند «مزاری» هم یک تنه تاریخ افغانستان را تکان داد و یک تنه در برابر ظلم و استبداد ایستاد و سرنوست هزاره ها را از سر نوشت.

به یاد تجربه سنت اگوستین عارف مشهور مسیحی افتادم که می گوید:‌«شبی در خلوت خود با صدای بلند مناجات می‌کردم. با ناگاه انگار به من الهام شد که اگوستین! تو با هرصدایی که مرا بخوانی، من می شنوم ولی تو برای شنیدن صدای من به سکوت احتیاج داری».
اندیشه و ماحصل فکری شهید «مزاری» به نظرم از کثرت کتابخوانی و مطالعات آکادمیک و یا حوزوی به دست نیامده بود. تا جایی که من می‌دانم او سفرهای متعدد به کشورهای مختلفی داشت و از برخورد آراء متفاوت درس‌های زیادی گرفته بود. و یحتمل خلوت انس هم برای «مزاری» شدن کمک زیادی به او کرده بود. این اندیشه‌های والای «مزاری» قطعا از همان خواسته‌های درونی‌اش سرچشمه گرفته بودند، یا شاید از شیر پاکی که از آن مادر گرامی خورده بودند. و اینها بود که از مزاری «مزاری» ساخت. مزاری درد مردم را می‌فهمید. اصلا «مزاری» خود درد بود. مزاری تاثیرگذار بر تاریخ بود. بررسی و مقایسه زندگی هزاره‌ها قبل و بعد از «مزاری» این ادعای بنده را تایید می‌کند. گزارش سالیاد امسال شهید «مزاری» را در سایت شما خواندم. می بینم به جز در قاره آفریقا در تمام قاره های جهان به صورت خود جوش از شهادت «مزاری» و یارانش تجلیل می شود. کدام رهبر تا این اندازه مورد توجه مردم بوده است؟ به نظرم هیچ رهبری به اندازه شهید «مزاری» در دل مردم خانه ندارد که سی سال پس از مرگش این همه مورد احترام باشد.

آیا در هنگام نگارش نام یا نقل قول‌های ایشان نوعی احساس مسوولیت یا چالش خاصی را تجربه کرده‌اید؟

زبان من قاصر است و نمی‌توانم درباره‌ی «مزاری» حق مطلب را ادا کنم. هرچه تا الان گفتم همه سوز دلی بود که در وجود من و ما است. خدا گواه است که هر زمان از شهید «مزاری» می‌نویسم انگار متن مقدسی را می‌نویسم. گویی که در حس و حال ویژه‌ای غرق می شوم. گرمی و جوشش خون این آدم را با تمام وجود احساس می‌کنم. باز هم تاکید می‌کنم که عصر قبل از «مزاری» و زمانه‌ی بعد از «مزاری» را به تماشا بنشینید و تغییرات را به چشم سر ببینید. ببینید که «مزاری» چطور قدرت تفکر و زبان حق خواستن را به مردم داد. مرد و مردانه وارد میدان شد و بدون پشتوانه‌ هیچ نیروی داخلی یا خارجی جز حمایت مردم آزاده چه کارها که نکرد و چه سرانجامی که نیافت! در چهل و هفت سالگی که اوج جوانی یک مرد است به شهادت رسید و از دست ما رفت. و چه تشییع جنازه‌ای که ندیدیم! ما چنین تشییعی در طول تاریخ معاصر خود نداشته‌ایم. نه فقط در بین مردم هزاره که در کل تاریخ اقوام مختلف افغانستان چنین تجربه‌ای را نداشتیم. مردم در آن آب و هوای سرد چه مسیرها و مشکلاتی را از سر گذراندند تا در این مراسم حضور پیدا کنند. این مرگ جسمانی پایان «مزاری» نبود و روح او در تاریخ ما جاری و ساری خواهد ماند. با همه‌‌ی این اوصاف آیا من می‌توانم در نوشتن از «مزاری» کوتاهی کنم؟ آیا هر نوع اتلاف وقتی در این مورد برای من به مثابه‌ی گناه کبیره نخواهد بود؟ اتلاف وقت برای من حرام است. من حق ندارم وقت کشی کنم. وظیفه‌ام این است که از هر لحظه‌ی زندگی‌ام برای اعتلای هنر و فرهنگ افغانستان استفاده کنم. و در این میان پرداختن به شهید «مزاری» برای من اهمیت به‌سزایی دارد. همین امشب و به لطف همین گفتگو مصمم شده‌ام که یک بار دیگر به منابع تاریخی مراجعه کنم و به «مزاری» بپردازم. سخنرانی‌هایش را دوباره بشنوم. مقالات مرتبط را بخوانم. تحقیق کنم و هر آنچه که نیاز امروز ما بود را به روی کاغذ بیاورم. به دوستانم قول داده ام و تعهد کرده ام که یک کتاب نفیس از کلام و فرمایشات شهید «مزاری» بنویسم . انشالله این کار را خواهم کرد. این شاید کمترین وظیفه من در قبال بزرگمردی باشد که جان خود را فدای آرمان‌های متعالی نمود و بر حق ایستادگی کرد.

نظر کلی شما در مورد میراث به جا مانده از شهید مزاری و نقش هنر خوشنویسی در زنده نگه داشتن یاد و اندیشه‌های ایشان چیست؟

واقعیت این است که برای مزاری هزاره و تاجیک و افغان و ازبک و … فرقی نداشت. او بر این باور بود که اگر عدالتی وجود دارد این عدالت باید برای همه مردم افغانستان باشد. همه به یک اندازه حق دارند که در تصمیم‌گیری‌های سیاسی کشور سهیم باشند. و این حق از هیچ قومی از جمله هزاره‌ها نباید سلب شود. در واقع «مزاری» تنها کسی بود که به صورت بسیار جدی حق و حقوق سیاسی مردم هزاره را طالب شد و در این مسیر جان شیرین خود را از دست داد. این عدالت خواهی تاثیرگذار شهید «مزاری» را احدالناسی در تاریخ ما نداشته است. بحث به رسمیت شناختن مذهب جعفری را مزاری برای اولین بار مطرح کرد و در اذهان رهبران و برادران اهل تسنن ما جا افتاد که این حق باید به این مردم برسد. حالا اینکه بعدها شخص دیگری آمد و این حرکت را خواست به نام خود بزند که تاریخ خودش قضاوت خواهد کرد. تاریخ به این شکل نخواهد ماند. این بحث در اصل از «مزاری» بلند شد. [صدای] عدالت خواهی، ‌حق طلبی و «هزاره بودن جرم نیست» از «مزاری» بلند شد. یک همچین آدمی به این حد و توان در جامعه ما بود. این آدم برای کل افغانستان غنیمت بود و هست. من نمی‌خواهم مردم هزاره را از بدنه کلی به نام افغانستان جدا کنم. ما باید به افغانستان نگاه ملی گرایانه داشته باشیم. و در این رابطه برای این مردم انصافا شخصی بهتر از «مزاری» نداریم.

حالا همه‌ی اینها گفتنش به زبان راحت است. اما بیایید این مسیری را که «مزاری» در پیش گرفت در جامعه همان زمان مطالعه کنیم. چیزی که برای من خیلی جالب است این است که یکی از رهبران احزاب آن زمان با بی درایتی و نادانی فتوای ارتداد این شهید بزرگوار را مطرح می‌کند. شما فکر بکنید که وقتی که شخصی با ادعای فقاهت و رهبری دینی چنین حرفی بزند آن وقت پیروان و مقلدین ایشان چه برخوردی باید داشته باشند و ما منتظر چه اتفاقات و تحولاتی باید باشیم؟ شما ببینید که اختلافات داخلی تا چه حد به شهید «مزاری» فشار می‌آورد. این واقعا درد بزرگی بود. مسائل و مشکلات و اختلاف آرای از این دست گاهی از طرف عزیزان دیگری هم رخ می‌داد. برای مثال می‌توانم از آقای محمد اکبری نام ببرم. ایشان متاسفانه بی بصیرت هستند. از آن فهم سیاسی عمیق که بتوانند مسائل کشور را در سطح کلان ارزیابی کنند محروم است. به همین دلیل است که «مزاری» بعد از فاجعه افشار تک و تنها می‌ماند. چه کسی با «مزاری» بود آن زمان جز مردم مزاری؟ بقیه همه «مزاری» را تنها گذاشتند. تا ماه‌ها و سال‌ها کسی از او حرفی نزد. کسانی [هم که] بیست سال قدرت را در دست داشتند اما کار ماندگاری برای مزاری نکردند. از نام مزاری سو استفاده کردند. ما هیچ کار محکم از اینها ندیدیم که به حال مردم ما مثمر ثمر واقع شود. من نمی‌دانم که چرا اوضاع باید به این سمت می‌رفت که «مزاری» برود و امثال این عزیزان بمانند؟ تمام تلاش یک سری از این آدم‌ها تنها و تنها سواستفاده از نام و اندیشه‌ی «مزاری» است اما به نتیجه هم نخواهند رسید. این را من به شما قول می‌دهم.

در رابطه با بخش دوم سوال شما؛ من شخصا هر زمانی که شعر خوبی می‌بینم، جمله خوبی می‌خوانم، حتما آن را می‌نویسم تا در تاریخ ما بماند. اصلا من به هدف نگهداری و نمایش این آثار در موزه‌ها می‌نویسم. حجم آثار من در رابطه با «مزاری» آنقدر زیاد است که شاید بتوان روزی آن را در قالب یک کتاب نفیس به دست چاپ و نشر سپرد که قبلا هم این میل دل و تعهدم را گفتم. شنیده ام در تاریخ زبان فارسی شعرهایی که برای شهید مزاری سروده شده است برای [هیچ] کس دیگری تا این حد زیاد سروده نشده است. یک شاعر که آقای «محمد عزیزی» است یک کتاب شعر کامل برای شهید «مزاری» سروده است که من خودم پشتی کتاب را نوشتم. با «دفتر نشر فرهنگ مقاومت» و «مجله بیدارگران» همکاری دارم و از این دوستان شنیده ام که یک کتاب شعر دیگر از یک شاعر دیگر جناب آقای «محمد بشیر رحیمی» آماده است که برای شهید «مزاری» سروده است. غیر از این تا حالا چهار کتاب نشر شده است و من از شعرهای خوب تمام شاعران در نوشته های بعدی استفاده خواهم کرد. در این بیست و پنج سالی که در ایران زندگی کرده‌ام و خطاطی کرده‌ام هر آنچه که برای مردم ما حائز اهمیت بوده مخصوصا به لحاظ سیاسی آن‌ها را نوشته‌ام. تمام این آثار اگر جمع آوری بشوند شاید به سه جلد کتاب برسد که همه‌شان هم دارای تاریخ‌اند و بازگو کننده بخشی از درد تاریخ معاصر مردم ما. یک نمونه به جنبش روشنایی برمی‌گردد. [نمونه دیگر هم ] به جنبش تبسم و بسیار موردهایی از این رخدادهای غم انگیز من نوشته ام و بیشتر خواهم نوشت. ما برای تضمین بقای شایسته مردم خودمان در سرزمینی به نام افغانستان مجبوریم که دوست و دشمن خود را بشناسیم. ستم‌هایی که بر مردم ما می‌شوند را ثبت تاریخ کنیم. من به عنوان هنرمند مردمم این کار را در قالب هنری که دارم انجام می‌دهم و امیدوارم دیگران نیز به مسوولیت هایی خود عمل کنند. مزاری در زمان حیات خودش از قوم خاصی نام نمی‌برد اما ما دیدیم که چه کسانی به او خنجر زدند. ما باید از این تجارب درس بگیریم و از تکرار اشتباهات جلوگیری کنیم. این موضع نه به معنای دشمنی با دیگر اقوام و یا رد مساله‌ هم‌پذیری بلکه داشتن زندگی مسالمت آمیز در کنار هم است و به معنای دستیابی به یک هوشیاری جمعی است. شما اگر پیرو «مزاری» هستید باید ببینید که «مزاری» چه می‌گوید. می‌گوید ما به دنبال حق و برابری هستیم. برابری به خودی خود برادری می آورد و این را دقیق و راست می‌گوید.

شما می‌دانید که عبدالرحمن کی بود و چه کرد. مزاری به ما نشان داد که تنها یک عبدالرحمن وجود ندارد. صدها عبدالرحمن دیگر هم وجود دارند. او به ما یاد داد که ما هم می‌توانیم تصمیم گیرنده باشیم. هیچ قومی در افغانستان بر دیگری برتری ندارد. سهم سیاسی برای همه باید محفوظ باشد. پست و مقام‌های دکوری و تزیینی دردی از ما دوا نمی‌کند مگر این که در تصمیم‌گیری‌های اساسی سهم داشته باشیم. بازی در نمایش‌های دیگر به درد ما نمی‌خورد.
خلاصه کنم و عرضم تمام. شهید «مزاری» بر سه نکته پافشاری کرد و همین شاید مهم‌ترین میراث او برای نسل‌های بعدی باشد. یک: همه اقوام در پستوخانه‌ی دولت مرکزی و تصمیم گیری که قدرت سیاسی در آن‌جا تقسیم می‌شود باید حضور داشته باشند. دو: مذهب جعفری باید به رسمیت شناخته شود. سه: همه باید از حقوق شهروندی برابر برخوردار باشند. تنها در همین صورت است که می‌توان افغانستان را ملی دید.
سلام و درود بر روح پاک و والای شهید مزاری بزرگ و همه یاران و همراهانش .

منبع خبر: خبرگزاری اکنون

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *